در انجیل آمده: “اما هر که با خداوند متحد شود در روح با او یکی است”. یگانگی با خدا و یکی شدن با او، دریچهای را برای تفاهم و هماهنگی با هستی میگشاید و محلی برای آرامش و رضایت ابدی خواهد بود. دنیا، جسم و شیطان سعی میکنند مؤمنان را از عقاید الهیشان عقب ببرند و باور به جدایی از خالق را تقویت کنند. خدا انتظار دارد که رفتار ما در جهت معیارها و انتظارات او باشد تا به ما آن قدرتی را بدهد که در اختیار خودش است. قدیسان مؤمن به دنبال یگانگی با روح خدا هستند؛ تلاشی پرشور برای زندگی کردن در جایگاه مقدس الهی. یگانگی با خدا و وحدت با پروردگار، نشانه مثبتی در هجمه بیایمانی در این عصر است. وقتی انسان، فردی خداگونه را میبیند سعادت پروردگار را در زندگی خود خواهد جست…
لطف خدا برای یگانگی با او
همه ما همراه با قطعیت مرگ به دنیا میآییم؛ تولدی که پاکی نوزاد را وارد این دنیا میکند و تا زمانی که قلب ما کار میکند، هنوز جرقههای خوبی و بازگشت در ما نمرده است. یکی شدن با خدا، به معنی یکی شدن با تمام صفات پاک و آسمانی اوست و برای مای بشر امروزی، چنین ظرفیتی برای پذیرش و یگانه شدن با خدا وجود ندارد؛ چرا که همه ما با کولهباری از کارمای زندگیهای قبلی وارد این دنیا میشویم.
چیزی که ما برای یکی شدن با خدا به آن نیاز داریم، هدیهای از بخشش خداوند است تا در مسیری قرار بگیریم که از خود بیخود شویم و به فیض ایمان پاککننده روح و تن دست پیدا کنیم تا عطای حضور خدا به واسطه محبتش در ما طنینانداز شود.
گرچه در وجود هر کدام از ما، ذات الهی و قطرهای از دریای او وجود دارد اما تنها زمانی این قطره در مسیر وصل شدن به دریا پیش میرود که به وجودش باور قلبی داشته باشیم. باوری که سبب شود مسیر افکار و اعمال روزانهمان شکل معنوی و خداگونه به خود بگیرد و هر صبح، خدا را بابت روز شگفتانگیزی که به ما هدیه داده تا در مسیر دریا حرکت کنیم، سپاسگزار باشیم.
پیش از آنکه با خالق خود یگانه شویم و به دریا برسیم، با رودهایی یکی میشویم که به او وصلاند. ما باید با تمام آنچه در هستی وجود دارد و همگی از ذات نورانی او نشات میگیرند نادوگانگی را تجربه کنیم تا ظرفیت وجودیمان برای پذیرش دریای نور او آماده شود. ما زمانی به یگانگی با خدا نزدیک میشویم که دریابیم از پیش با تمام انسانها و مخلوقات جاندار و بیجان خداوند یکی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما نیست.
خداوند ما را خلق کرد تا مقدس و بیعیب باشیم و به ما ارادهای بخشیده که خودمان هم چنین بخواهیم تا خدا بتواند ما را در مسیر رسیدن به خودش راهنمایی کند. خداوند هیچ تبعیضی در انتخاب ما لحاظ نمیکند و تمام انسانها را شایسته خداواره زیستن میداند، فقط به آن شرط که خود انسان نیز چنین بخواهد تا خدا بتواند اراده خود را در اراده او جاری سازد و موهبتش را ارزانی بخشد.
ما با خدا یکی هستیم.
پذیرش این واقعیت که خدا در درون ما زندگی میکند سخت است. به ما آموختهاند اگر گناه نکنیم، خدا را عبادت کنیم و انسان نیکی باشیم، به بهشت خواهیم رفت و در کنار خدا زندگی خواهیم کرد. ما تصویری از خدا داریم که در آسمان نهفته است و ما اینجا هستیم، بسیار دور و جدا از او…
به ما یاد دادهاند که دعا کنیم اما نمیدانیم که دعاهایمان به خدا میرسد یا خیر. خدایی که از ما جداست و ما فقط باید به تعداد ثوابهایمان فکر کنیم تا از عذابش در امان باشیم، چطور میتوانیم به چیزی همانند یکی شدن با او فکر کنیم و بپذیریم که خدا درون ما زندگی میکند؟
انسان، یک معبد مقدس است که روح خدا را با خود حمل میکند اما خود نمیداند که بار امانت چه گوهری به او داده شده است. ما نیاز نیست برای تجربه بهشت، در انتظار مرگ باشیم، نیاز نیست برای یگانه شدن با خالق، بمیریم و نیاز نیست به دنبال راه و اصول وحدت با خدا باشیم، ما فقط باید به یاد بیاوریم که حضور و کلام زنده، قدرتمند و کامل خدا را در درون خود داریم.
زمانی که دریابیم از قبل تولدمان تا به امروز از خدا جدا نبودهایم، مسیر زندگیمان تغییر میکرد. وابستگیمان به سایر انسانها و آنچه در دنیا وجود دارد و نیز نگرانیهایمان در این زندگی را کنار میگذاشتیم و به ارزشمندترین دارایی جهان هستی که در درون ماست بسنده میکردیم. ما باید تلاش کنیم همچون چراغ جادو که به نوازشی نیاز دارد تا غول قدرتمند آن آزاد شود، روح قدرتمند درونمان را آنچنان نوازش کنیم تا در هر لحظه با او در ارتباط باشیم، راه را نشانمان دهد و رسم بندگی را به ما بیاموزد.
وقتی بدانیم خدا نه در آسمان بلکه از رگ گردن به ما نزدیکتر است، دعاهایمان را نه با صدای بلند، بلکه با نجوای درونی به گوشش میرسانیم و مطمئنیم که حتی پیش از آنکه به زبان بیاوریم، از آن باخبر بوده است.
وقتی خدای درونمان را باور کنیم، از جنگ با انسانها و هستی دست میکشیم و به دنبال پر کردن خلاء درونیمان با غیر نخواهیم بود؛ بلکه میفهمیم که هنوز به کمال او نزدیک نشدهایم و او منتظر است تا قدم به قدم به سمتش حرکت کنیم تا مسیر را برایمان هموارتر کند.
ما باید عمیقاً در درون خود جستجو کنیم و به صدا و راهنمایی روح الهی گوش دهیم. ما نباید تمام امید خود را به دیگران و کسانی که فکر میکنیم معنویتر هستند وابسته کنیم. هر کدام از ما اشرف مخلوقات خدا هستیم و روح یکسانی را در درون خود داریم اما میتوانیم از مربیان معنوی کمک بگیریم تا خودمان راه رسیدن به خدای درونمان را پیدا کنیم.
این بدان معنا نیست که ما خدا هستیم، بلکه روح او در درون ما زندگی میکند و جوهره او را داریم. یک فرزند، ویژگیهای زیادی را از ژنتیک والدین و اجداد خود به ارث میبرد، به عبارتی ترکیبی از آنها خواهد بود اما ما، تمام وجودمان را از خدا به ارث بردهایم و روح و جسممان همگی از خلقت او سرچشمه گرفته است.
رسالت نهایی بشر: یکی شدن با خدا
برای درک رسالت نهایی خود، باید به خالق خود نگاه کنیم و خواسته او را برای ما و زندگیمان درک کنیم.
خدا از ما میخواهد که در عمیقترین رابطه ممکن با او یکی باشیم و در عشق مقدس متحد شویم. ما برای این خلق شدیم تا در راهی که خدا برایمان انتخاب کرده با او یکی شویم. گرچه اتحاد ما با پیامبران و قدیسان الهی نیز ما را با واسطه به دریای الهی وصل و با آن یکی میکند اما رسالت نهایی ما، عبور کردن از واسطهها و رسیدن به خود خالق است.
خداوند آنچنان شما را برای خودش میخواهد که این مقاله را در مسیر شما قرار داده تا دعوتش را بشنوید. شما در حال وصل شدن به او هستید که آغاز وحدت با اوست. قلب خود را به سمت پروردگار هدایت کنید، به او اعتماد کنید و در او آرام بگیرید…
بیداری برای یگانگی
ما با خودآگاهی (ego consciousness) شروع میکنیم و تصور میکنیم که یگانگی با خدا – که به دنبال آن هستیم – بسیار دور از دسترس است. به هر حال، خودآگاهی، ادراک ذهنی از خود-مجزا بودن است که باید خدا را پیدا کند؛ کسی که به عنوان وجودی غیر از خود ما تلقی میشود. اما زمانی که خودآگاهی تسلیم میشود و جای خود را به آگاهی مراقبه میدهد، نزدیکی شگفتانگیز خدا به خود را احساس میکنیم.
خدا در حال حاضر اینجاست، همه چیز درباره ما و درون ماست اما با توجه به محدودیتهای نفس، ما تمایل داریم که راز الهی را که به شکل و شباهت خدا خلق شدهایم، تجربه نکنیم. ما به طور مستقیم به ماهیت خدادادی خودمان در نیستی بدون خدا پی نمیبریم. به همین دلیل است که ما مدیتیشن میکنیم تا بتوانیم نسبت به حضور خدا در همه ابعاد زندگی بیرونی و در درون خود بیدار شویم یا همانطور که آگوستین قدیس بیان کرد: به ما نزدیکتر از خودمان به ما.
تمرین مراقبه به عنوان عملی از روی ایمان چنین است که خودمان را به این درک بیپایان و اطمینانبخش بسپاریم که وجود ما و وجود همه و همه چیز در اطراف ما از بخشندگی خداست. خداوند ما را در لحظه حال خلق کرده است، برای خدا گذشته و آیندهای وجود ندارد و در نتیجه، حضور ما در این لحظه، حضور آشکار خداست. ما مدیتیشن میکنیم تا نه فقط در مراقبه، بلکه در هر لحظه از زندگیمان به این راز واحد آگاه شویم.
باید بیاموزیم که با نگاه به یک کودک، یک فرد گرفتار اعتیاد، انسانی بدکاره، عضوی از خانواده، مجلس ختم و عروسی، غم و اندوه، دوستان و دشمنان، حیوان و سنگ و … خدا را ببینیم. ما مراقبه میکنیم تا با لطف خدا یاد بگیریم که خدا را در همه چیزهایی که میبینیم مشاهده کنیم.
یگانگی ما با خدا در یک فرآیند تحول مادامالعمر عمیقتر میشود که در آن، ذهنیت الهی و ذهن ما یکی میشوند. تمرین وفادارانه مراقبه، راهی برای یادگیری پیروی از انگیزههای روح در طول این مسیر خود-تحولکننده است.
تجربه مراقبه کمترین مقاومت را در برابر روح خدا در درون ما ارائه میکند، روحی که با نالههایی غیر قابل بیان، آرزو میکند که بتوانیم برای یگانگی ابدی با خالق بیدار شویم. همانطور که مقاومت ما در برابر جدا بودن از خدا کاهش مییابد، تجربه ما از خودمان به عنوان غیر خدا به یگانگی واقعی با خدا تبدیل میشود. کمکم یا به یکباره به آن نقطه از برکت و آزادی میرسیم که در آن میتوانیم بگوییم: زندگی من، خداییست. به این معنا که زندگی من برای من این است که با خدا یگانه باشم و میدانم که اینچنین است…
یکی شدن با خدا
یگانگی، عشقی که از طریق ایمان به خدا و اتحاد با خالق شکل میگیرد، یک قدرت نامحدود و پاک است. وقتی همه ما با قانون خدا هماهنگ باشیم، با یکدیگر هماهنگ خواهیم بود؛ به همین دلیل هر کدام از ما باید در جایگاه خود تلاش کند تا با بیداری روح الهی درونش، یک گام به سمت یگانگی آشکار کل جهان با هم نزدیکتر شویم.
پرستش خدا
در آغاز خلقت، هدف شیطان براندازی قانون خدا بوده است تا ثابت کند مخلوق جدید خدا، شایسته و قادر به خدایی نیست. خداوند گنج نهانی بود که با خلقت انسان میخواست کشف و شناخته شود. شناخت خدا همان عبادت است که با اعمال ظاهری و بدنی اشتباه گرفته میشود.
در سوره آل عمراه چنین آمده است: ” همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و میگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدى! منزهى تو!“. این یعنی عبادت خدا به حالت بدن ما و موقعیت ظاهری و زندگیمان بستگی ندارد و یاد خدا و اندیشه در خلقت او، همان عبادتیست که سبب میشود پرده از رخ یار کنار رود.
عبادت واقعی، از ذهن و قلب و روح ما جاری میشود و خالق را به خاطر آنچه هست – نه آنگونه که میخواهیم برایمان باشد – ستایش و پرستش میکند.
احترام به خدا
عبادت، از احترام ما به خدا شروع میشود؛ احترامی آنچنان عمیق که نتوان خدشهای به آن وارد کرد. احترام به خدا، احترام به خواست و فرمان خداست و تسلیم شدن به اراده او را در پی خواهد داشت (این جلوهای از خدا را اولویت قرار دادن است). تلاش برای خوشنودی خدا به میزان احترام ما به او بستگی دارد؛ اگر خود را از خدا و تمام خلقت را از او بدانیم و باور داشته باشیم خدا همه ما را یکسان دوست دارد، ما هم عشق خود را به مساوات بین خانواده، دوستان، دشمنان، غریبهها، حیوانات، گیاهان و جهان هستی تقدیم خواهیم کرد.
وقتی به دنبال زنده کردن یگانگیمان با خدا باشیم، هیچ سلسلهمراتبی را بر نمیتابیم و نمیپذیریم. کاهن معبد، پاپ و کشیش کلیسا، روحانی و مرجع تقلید، فرد ثروتمند و قدرتمند، قوی و ضعیف، خوب و بد و … را نخواهیم پذیرفت و همه را یکسان و متحد خواهیم دید. نفس ما به دنبال ایجاد سلسلهمراتب است تا بتواند خودش را از بقیه و بقیه را از خودش جدا کند؛ این جدایی، ما را به رقابتی وا میدارد که برگ برنده اوست.
احترام به خدا، ما را از هرگونه قضاوت خلقت و مخلوقاتش وا میدارد. ما در جایگاهی نیستیم که راز خلقت و انگیزههای مخلوقات را دریابیم و همچون شیطان که در بدو آفرینش انسان، مخلوق خدا را قضاوت کرد ما نیز نباید اسیر بازی نفس شویم.
خدای حقیقی
گاهی بدون آنکه متوجه باشیم، شخص یا چیز دیگری را خدای خود میکنیم و تابع آن میشویم. همه ما در ابتدا آنچنان به نفس خود ارادت داریم که خودمان را به آن میسپاریم تا تمام زندگیمان را شکل دهد. گاه یک مربی یا باور معنوی به خدای پنهان ما تبدیل میشود و بیآنکه لحظهای تامل کنیم، هر آنچه به ما گفته میشود را پذیرفته و به آن عمل میکنیم. وقتی انسانها هر کدام یک خدای متفاوت و مستقل داشته باشند، نزاع و اختلاف در جهان گسترش پیدا میکند. اگر ما خدا و کلام او را در اولویت زندگی خود قرار دهیم و به خواستههای او تن دهیم، نزاع و مشاجره بین ما متوقف خواهد شد.
برخی از ما به یک خدای واحد کاذب بسنده نمیکنیم و گوش به فرمان چند خدا هستیم و یا در موقعیتهای مختلف، خدای خود را تغییر میدهیم و رفتار متفاوتی را پی میگیریم.
ما باید پیش از آنکه بمیریم، بمیریم تا خدای حقیقی درون ما متولد شود. ما باید با خدای حقیقی مناجات کنیم که “پروردگارا، من هیچ خدای دیگری در زندگی خود نمیخواهم. خسته شدهام از اینکه خودم یا دیگران را خدا کنم و همیشه به دنبال خدای جدیدی باشم که از خدای دیگران سرتر باشد“.
اگر یگانگی معنوی با خدا آرزوی شماست، از خداوند بخواهید که این معجزه را در زندگی شما انجام دهد و تسلیم او شوید تا بتواند زندگی شما را به بهشت تبدیل کند.
- منبع: stepstolife.org و cac.org به همراه اصلاح و تکمیل توسط حیات صلح
- لطفا با نظرات و سوالاتتان در بخش نظرات، همراه ما باشید.
- با اشتراکگذاری این مطلب در گسترش صلح درون سهیم باشید.