کتب مقدس و ادیان و مکاتب معنوی اصیل، بر نقش اصلی عشق الهی و روحانی در زندگی و کمال بشر تأکید میکنند. یکی از توصیفات خدا بخشندگی و مهربانی و محبت داشتن او نسبت به مخلوقاتش است. به همین دلیل عارفان تلاش میکنند تا در محبت خدا به کمال برسند. اگر خداوند چنین حسی نسبت به ما دارد، ما چگونه میتوانیم خدا را دوست داشته باشیم؟ چگونه به این نوع عشق الهی دست پیدا کنیم؟ آیا ممکن است مانند خدا که ما و تمام مخلوقاتش را به یک اندازه دوست دارد، ما هم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اصطلاحی که اغلب برای توصیف عالیترین شکل عشق فراتر از خویش به کار میرود، عشق نوعدوستانه و بی قید و شرط است. آیا عشق نوعدوستانه عشق خدایی است؟
در این مقاله قرار است در مورد عشق خداوند با شما صحبت کنیم…
منشأ عشق خدایی چیست؟
عشق یک ویژگی منحصر به فرد الهی است که در وجود ما نهادینه شده و نمیتوان آن را صرفاً به عنوان نتیجه نهایی یک فرآیند تکاملی توضیح داد. این خصلت از خدای خالق سرچشمه میگیرد. کتب الهی و روایات اصیل در آفرینش بشریت به ما میگوید: “خدا انسان را به صورت خود آفرید”. از آنجایی که انسانها قابلیت عشق ورزیدن دارند و ما شبیه خدا آفریده شدهایم، پس خداوند باید منشأ عشقی باشد که در ما و بین ما وجود دارد
قبل از اینکه عیسی مسیح با تازیانه وحشیانه و مرگ به صلیب کشیده شود، او در مورد عشق نهایی از منظر انسانی تأمل کرد: «هیچکس را عشقی بزرگتر از این ندارد، از این که جان خود را برای دوستانش فدا کند». یکی از توصیفات عشق خداوند در قرآن هم به این شکل است: «خدا آنان را دوست میدارد و آنان (نیز) او را دوست دارند». اما توجه داشته باشید که محبت خدا از این هم فراتر میرود و صرف دوست داشتن دوستان کافی نیست.
تمام عمق عشق خدا
در انجیل چنین آمده است: «شنیدهاید که گفته میشود همسایه خود را دوست بدارید و از دشمن خود متنفر باشید، اما من به شما میگویم دشمنان خود را دوست بدارید، کسانی را که شما را نفرین میکنند برکت دهید، به کسانی که از شما نفرت دارند نیکی کنید و برای کسانی که از شما متنفرند دعا کنید. شما را مورد آزار و اذیت قرار میدهند تا پسران پدر خود در آسمان باشید (منظور این است که بندگان واقعی خدای خود باشید). زیرا خورشید، خود را بر شرور و نیکوکار طلوع میکند و بر عادل و ظالم باران میبارد (منظور این است خدا که نسبت به تمام انسانها محبت یکسانی دارد). زیرا اگر کسانی را که شما را دوست دارند دوست بدارید، چه پاداشی خواهید داشت؟» (منظور این است که مانند خداوند باید همه را دوست بداریم، حتی کسانی که ما را دوست ندارند).
دوست داشتن عمیق و واقعی، از حسی درونی به عمل بیرونی ختم میشود. نمیتوان کسی را دوست داشت اما با روی گشاده با او برخورد نکرد؛ یا هنگام نیاز، دستش را نگرفت. عشق خداوند بی غرض و بی قید و شرط است (پیشنهاد مطالعه: عشق بی قید و شرط چیست؟) و در ازای آن از مخلوق خود چیزی نمیخواهد.
همانطور که حتی در عذاب مصلوب شدن، مسیح در مورد دشمنانش که او را میکشتند، چنین گفت: “ای پدر، آنها را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند”، ما نیز باید برای همه انسانها دعای خیر بخوانیم و دوستدارشان باشیم. در قرآن خطاب به پیامبر چنین آمده که “و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم”، در فرهنگ لغت، کلمه “رحمت” به شفقت، مهربانی، بخشایش و عفو معنی شده و کسی که وجودش رحمت باشد، نسبت به همگان چنین خواهد بود.
آیا من و شما این نوع عشق خدایی را داریم؟ رسیدن به چنین سطحی از درک و بروز عشق، تلاش بیوقفه ما را نیاز دارد اما نتایج آن، ارزش و خیریت زیادی برای فرد و همگان خواهد داشت.
آیا عشق نوعدوستانه کافی است؟
عشق نوعدوستانه قطعاً شکل بسیار بالایی از عشق انسانی است؛ بخشیدن از خود به نفع دیگران و چه شکلی بالاتر از گذشتن از جان خود میتواند در عشق نوعدوستانه وجود داشته باشد؟ کسانی که جان خود را آگاهانه و داوطلبانه در راه زندگی سایر مخلوقات از دست میدهند، نهایت فداکاری را به ما نشان میدهند و این فداکاری، چیزی فراتر از مفهوم شجاعت است؛ بلکه عشق راستینیست که انسان، دیگران را از خود و بر خود مقدم میداند.
خداوند در وجود ما حضور دارد و هر مخلوقی نشانی از ذات الهیست؛ نوعدوستی ما، محبت ما نسبت به خدای یگانهی درون همه ماست. باید آگاه باشیم که این عشق، عشقی نشات گرفته از محبت الهیست تا عمل عشقورزی ما خالصانهتر و موثرتر واقع شود.
پولس قدیس میگوید میتوان جان خود را فدای دیگران کنیم و در عین حال، محبت خدا را هم نداشته باشیم: «و اگر چه همه داراییام را برای سیر کردن فقرا میبخشم، و اگر چه بدنم را میسپارم تا سوزانده شود اما عشق نداشته باشم، هیچ سودی برای من ندارد». به عبارت دیگر، میل به فداکاری برای دیگران حتی در حد مرگ، شرط لازم و کافی برای داشتن حب خداوند نیست و به چیزی بیشتر نیاز است…
چند نکته از عشق خدا
صحبت در مورد عشق الهی، فراتر از درک یک یا چند شخص است. هر کسی از زاویهای به درک عشق خداوند میرسد تا آنکه نعمت یگانگی با خدا و عشق او نصیبش شود و درک راستین عشق الهی را به ما منتقل کند.
محبت خدا غیر قابل درک است.
هیچ عقل انسانی نمیتواند خدا را آنطور که هست درک کند. ما نمیتوانیم خداوند را با زبان انسانی تعریف کنیم. خداوند نوری غیر قابل دسترس است که فقط اشعههای آن را میتوان حس کرد.
هر چقدر که متعالی شویم باز هم عشق خداوند فراتر از ظرفیت وجودی ما خواهد بود و نمیتوان به مرز نهایی آن دست یافت. اما میتوان با امید به عشق او و تلاش برای لمس آن زندگی کرد تا هر چقدر که روزی ما از عشق خدا باشد، برای ما محقق شود.
محبت خدا را میتوان شناخت.
ما نمیتوانیم خدا را به این معنا تعریف کنیم که او کیست و از کجا آمده و … اما با این وجود میتوانیم او را صادقانه و از روی صفاتش توصیف کنیم چون او خود را در کلام تمثیلی-توصیفی به ما معرفی کرده است و چشمان ما را به وسیله روح خود به روی آن کلام باز میکند.
خداوند خود را در واقعیت مخلوق به ما میشناساند. او چیزهایی را که ساخته است به دست میگیرد و از آنها برای توصیف خود برای ما استفاده میکند. بنابراین او یک شیر، یک سنگ، آتش، حتی پروانه و پوسیدگی تنه درخت است. او برگیست که از درخت میافتد، پرندهای که کِرمی را شکار میکند و خندهایست که با دیدن یک بچه گربه روی لبهای ما مینشیند. خداوند معجزه باز شدن چشمان نوزاد در لحظه تولد، باران سیلآسای سیرابکننده زمین، زلزلهای که به زمین آرامش میدهد و دستیست که پنجرهای را باز میکند…
خدا به قیاس شناخته میشود.
هنگامی که خدا از چیزهایی مانند آسمان و زمین و شب و روز استفاده میکند تا در کتب مقدس در مورد خودش صحبت کند، به طور قیاسی خودش را بیان میکند تا با پدیدههایی که برای ما قابل فهم است، بر ما متجلی شود. این بدان معنی است که چیزهایی که او برای توصیف خود استفاده میکند نه با او یکسان است و نه کاملاً با او متفاوت است. مثلاً خداوند یک کوه است، نه به این دلیل که از سنگ و خاک ساخته شده یا چون کوه، آفریده اراده او و بخشی از اوست، بلکه منظور حقیقی از قیاس کوه، استواری، استحکام و قابل تکیه کردن بودن آن است.
اثر انگشت خداوند بر یکایک چیزهایی که خلق کرده وجود دارد، به طوری که هر یک از آنها انعکاسی کمرنگ از برخی از صفات پاک اوست. ذهنهای نابیدار ما نمیتواند تصویر حقیقی خدا را از آنچه او ساخته است درک کند اما خدا در کلامش میتواند از آن چیزها برای توصیف ذات مقدسش استفاده کند و سپس ذهن ما را برای درک و باور حقیقت درون آنها روشن کند. این توضیحات در مورد عشق خداوند هم صدق میکند؛ وقتی «خدا عشق است» را میخوانیم، چیزی از عشق خدا از آنچه او در جهان خلق کرده است را خواهیم دانست، همچون صدای مبهمی که باید آنچنان به آن نزدیک شد تا به منشاء آن رسید و کلامش را فهمید…
محبت خداوند باید در کنار سایر توصیفات و اسماء او درک شود.
اینکه بگوییم “خدا عشق است” یا “خدا عاشق ماست” دلیل بر آن نخواهد بود که فکر کنیم هر چه بگوییم قبول میکند و همیشه با روی خوش با ما رفتار میکند و هر وقت که بخواهیم میتوانیم به سراغش برویم (عشق فانتزی و افسانهای). در قرآن، خداوند با ویژگیها و اسامی مختلفی توصیف شده که گاهاً در معنای در ظاهر متضاد با یکدیگر هستند که در مجاورت هم بیان شدند.
ارتباط بین عشق و کفاره به ما یادآوری میکند که خداوند رحمان و رحیم، خداوند قاطعی که مفهومی به نام “عذاب و جهنم” را آفریده است نیز میباشد. این موضوع مستلزم آن است که عشق خدا را در کنار عدالت و خشم او درک کنیم.
تمام صفات خداوند در کنار هم معنا دارند و همگی حول مفهوم عشق شکل گرفتهاند، اما از آنجاییکه درک ما از عشق و عشق الهی محدود و ناچیز است، باید در اسامی خداوند به عنوان یک کل واحد تامل بیشتری کنیم.
ختم کلام آنکه از «خدا عشق است» استنباط نخواهیم کرد که او به راحتی گناه را نادیده میگیرد، زیرا گناه بیاحترامی به خود فرد، به خدا و آفرینش الهی خواهد بود که توهینی به قلب عشق خداست.
خدایی که عشق است، طالب عشق ورزیدن ماست.
شاید به درستی ندانیم که عشق چیست، اما در آنچه که عشق نیست جای شکی وجود ندارد. در عشق، غم ویرانگر، آسیب به خود و دیگری، کوچک شمردن خود، حسادت و اضطراب و … وجود ندارد. عشق، اوج خلوص پاکیست و خدایی که منبع و منشاء آن است نمیتواند از ما بخواهد که عبادتش کنیم اما به نام او ظلم کنیم، قتل کنیم و دیگران را اسارتوار به بردگی اجباری (نه بندگی ارادی) او بکشانیم.
عشق خداوند هر جا که باشد، در آنجا خیر و خوشی و سعادت خواهد بود. اگر عشق الهی در وجود ما رشد کند، ما هم منبع شادی و صلح جهان خواهیم شد و هر عملی غیر از آن، نشان از عشق راستین پروردگار نخواهد داشت.
ذات عشق در فراگیر بودن آن است، نمیتوان آن را در قفس دل حبس کرد بلکه میخواهد و نیاز دارد تا آزادانه گسترش یابد و همه چیز و همه کس را در بر بگیرد. عشق بدون عشقورزیدن معنا نخواهد داشت…
درک واقعی محبت خدا، پاسخ محبتآمیز ما را میخواهد.
عشق الهی محدودیت ندارد و خاتمه نمیپذیرد. آرامش ما در عشق خدا هرگز فقط در خودمان تحقق نمییابد، بلکه همیشه ما را از خودمان به سوی او و به سوی دیگران هدایت میکند.
عشق خدا را هم باید آموخت و هم زندگی کرد. محبت خدا نسبت به ما سبب محبت در ما نسبت به او و دیگران میشود. کلام واقعی عشقی که ما در کتب مقدس داریم، در ما خواهد ماند و بیاثر نخواهد بود، زیرا به واسطه معجزات فیض الهی، انعکاس اجمالی از عشق بیاندازه خدا را برای دیگران در زندگی خود نمایان میکنیم.
خداوند عاشق “همه“ است و این “همه“، رقیب عشقی یکدیگر نیستند.
هر کس درک متفاوتی از خداوند دارد و این درک متفاوت، ما را از زاویه متفاوتی به صفاتی از خدا وصل میکند که برایمان اصطلاحاً جذابتر است. از آنجایی که وسعت خداوند آنچنان بیکران است که بیش از تعداد افراد روی زمین، میتوان درک متفاوتی از خداوند داشت، پس میتوان خداوند را خدای معشوق همه و به تبع آن، خداوند عاشق همه دانست.
در این عشق و عاشقی، رقابتی در کار نیست و هر کس به سهم خود از بینهایت قطرههای اقیانوس شراب محبت الهی در جام محدود وجود خود میریزد تا سیراب شود. پس وقتی از عشق خدا در وجود خود حرف میزنیم، باید به خاطر داشته باشیم که عشق خداوند محدود به ما نیست و به وسعت یکایک مخلوقات او وسعت دارد؛ پس نمیتوان عاشق خدا باشیم اما نسبت به آن چیزهایی که معشوق ما خواهانش است بیتفاوت بود.
ما عاشق تمام چیزهایی هستیم که رنگ و بویی از معشوقمان داشته باشد…
چگونه به عشق خدا در خود برسیم؟
تعداد کمی از ما برنامه واقعی خدا برای جهان و بشر را درک میکنند. این برنامه با پیشنهاد زندگی ابدی زیر سایه عشق به همه بشریت آغاز میشود. عشق به خدا از طریق پیشنهاد او برای پیوستن به خانواده ملکوتی او و زندگی جاودان ابراز میشود.
به همین دلیل خدا از ما میخواهد که گامهای راستین قدیسان او را دنبال کنیم تا همان نوع عشقی که قدیسان به آن رسیدهاند را در خود پرورش دهیم. همانطور که پولس رسول نوشت: «باشد که اکنون خداوند دلهایتان را به محبت به خود هدایت کند».
اگر خداوند آماده است تا عشق خود به ما را نشانمان دهد، پس چطور میتوان به آن مرحله رسید؟ به عبارت دیگر، ما برای لایق عشق خدا و عاشقش شدن چه باید بکنیم؟ شکی نیست اولین مرحله از پذیرش عشق الهی، باور قلبی به وجود و حضور او در تمام ابعاد زندگی و حیات است. نمیتوان بدون باور به بودن و حضور، نسبت به چیزی یا کسی علاقه و محبت پیدا کرد. سپسد در مرحله بعد به هر روشی که برای ما موثرتر است، برای شناخت خداوند گام برداریم؛ مطالعه کتب الهی و تامل در آنها و سپس عمل به آموزههای اصیل الهی و عرفانی که به واسطه آنها انسانیت در ما طنینانداز شود و خیرمان گسترش پیدا کند. معنویت ما باید به مرحله عمل برسد تا آنچه اصطلاحاً در تئوری یاد گرفتهایم، با عمل و تجربه در وجود ما تثبیت شود و تجربهای از انسان الهی بودن را برای خود و دیگران به نمایش بگذاریم.
شناخت عظمتی چون پروردگار، حاصل سالها و دهها تامل، مطالعه، عبادت و تزکیه است تا وجود ما آنچنان پاک و خالص شود تا بتوانیم خداوند را با تمام جان و روح و عقل خود دوست داشته باشیم. زمانی که قلب، ذهن و روح ما در عشق به او متمرکز شود، عشق به خدا و عشق به همنوعان خود سبب میشود تا عشق الهی را درک کرده و زندگی کنیم.
زندگی برای خدا
کاری که ما باید انجام دهیم این است که به دنبال رشد در عشق نامحدود ازلی و ابدی باشیم. این هدفی است که باید در زندگی خود دنبال کنیم. با این حال، در این زندگی هرگز مانند خدا در عشق کامل نخواهیم شد اما خدا میخواهد ببیند که این همان چیزی است که ما میخواهیم در آن مسیر به ما کمک کند. راه رسیدن به عشق الهی مستلزم تعهد ما به احکام خدا و عمل به آنهاست؛ این احکام میتواند برای ما آموزههای مذهبمان باشد یا چارچوب زندگی معنوی و روحانی خداسو که بر روح ما تابیده میشود.
ما به زبان، خدا را یاد و شکر میکنیم اما چقدر عظمت او را میشناسیم یا به آن دل میدهیم؟ چقدر خالصانه فقط خدا را انتخاب میکنیم و در صبح و شب و بد و خوب زندگی، نگاهمان به اوست؟ ما باید یاد بگیریم برای خدا زندگی کنیم، به یاد خدا زندگی کنیم و هر لحظه او را در کنار خود حس کنیم تا از مسیر منحرف نشویم و با دیگران به گونهای رفتار کنیم که گویی قرار است با هر عمل هر چند کوچک، خدا را خوشحال کنیم.
شناخت خداوند
ممکن است برخی افراد، کتب مقدس یا حتی نوشتههای عارفان کهن و معاصر را خستهکننده یا بلا استفاده بدانند، اما خواندن چنین کتابهایی مانند خواندن دفتر خاطرات شخصی خداوند و کسانی که سالها با خداوند وقت گذارندهاند میباشد.
خداوند تاریخ عشق خود و آنچه انجام شده را برای ما میگوید تا بتواند راز ابدیت را با ما در میان بگذارد و ما را به آن جایگاه برساند.
اگر دفتر خاطرات معشوق خود را پیدا کنید آیا آن را میخوانید؟ بسیاری از ما میگوییم بله، زیرا حاوی افکار، خواستهها و اسرار اوست. کتب مقدس به این موضوع و موارد دیگر اشاره دارد و این قدرت را دارد که ما را متحول کند.
وقتی کسی را نمیشناسیم قضاوت کردن او خیلی آسان است و بدون شناخت، محبت به وجود نمیآید…
وقت گذراندن با خداوند
ما از اینکه کنار معشوقمان باشیم لذت میبریم. همراهی او را در خوب و بد زندگی به چشم میبینیم و به انتخابمان ایمان میآوریم، به نیمه گمشدهای که برای همیشه پیدا شده است.
برای هر رابطه عاشقانه، باید وقت گذاشت تا در وجود و زندگی ما تثبیت شود: «خداوند و نیروی او را بجویید. پیوسته به دنبال حضور او باشید».
چطور میتوان به خداوند ایمان آورد و عشق او را چشید، اگر اجازه ندهیم در زندگی ما حضور داشته باشد و در هر لحظه، معاشقه با او را از دست بدهیم؟
مهم نیست نماز بخوانیم یا خیر، دعا و مناجات بگوییم یا خیر، قرآن و انجیل و … را بخوانیم یا خیر، مهم این است که همیشه به یاد او باشیم، با او در ارتباط فکری، حسی و کلامی باشیم و اجازه دهیم در هر تصمیمی، هر لحظهای، هر اتفاقی رد پای او را مشاهده کنیم…
صحبت کردن با خداوند
دعا فراتر از یک مراسم یا کاری است که باید طبق وظیفه انجام دهیم. دعا یعنی نزدیکی به خدا، یعنی باور به قدرت بیکران او و ایمان به حقانیت خالق بودنش.
وقتی روابط ما حقیقی باشد، حتی با یک نگاه هم کلام یکدیگر را میفهمیم. وقتی پر کبوتری روی دستمان فرود میآید، وقتی نسیم خنکی از لای موهایمان میگذرد، وقتی هر صبح چشم باز میکنیم و نور را میبینیم خدا با ما صحبت میکند. ما هم با دعا، مناجات و نیایش او ارتباط دوطرفهمان را حفظ میکنیم، درد دل میکنیم، راهنمایی طلب میکنیم و برای سعادت فردی و جمعی دعا میکنیم.
باید با خداوند طوری صحبت کنیم که به طور معمول با کسی که دوستش داریم حرف میزنیم. مهم نیست در مسجد و کلیسا و معبد باشیم یا خیر، مهم نیست در تنهایی و خلوت و در کنار شمع و عود باشیم یا خیر، همین جا و همین لحظه که هستیم، بهترین و کاملترین فرصت برای صحبت با خداست…
شنیدن صدای خدا
خدواند به روشهای مختلفی به ما پاسخ میدهد. خداوند کلام خود را از طریق رویاها، صحبت اتفاقی افراد دیگر، صدایی ناشناس از بیرون و درون، یک شعر، یک جمله از کتاب، یک نوشته روی دیوار یا پشت ماشین و حتی با یک لبخند و آغوش با ما صحبت میکند.
باید به قلب و ذهن خود اجازه دهیم که پذیرای کلام اسرارآمیز خداوند باشد تا معجزهها را به چشم مشاهده کنیم.
عاشقانههای خدا با انسان از زبان انجیل
فرزند عزیز من
تو مرا نمیشناسی اما من همه چیز را دربارهی تو میدانم. مزامیر ۱۳۹: ۱
من از همهی راهها و روشهای تو با خبر هستم. مزامیر ۱۳۹: ۳
چون تو شبیه من آفریده شدهای. پیدایش ۱: ۲۷
زندگی، حركت و هستی تو از آن من است. اعمال رسولان ۱۷: ۲۸
چرا كه تو از نسل من هستی. اعمال رسولان ۱۷: ۲۸
وقتی نقشهی آفرینش را میكشیدم تو را انتخاب کردم. افسسیان ۱: ۱۱-۱۲
تولد و وجود تو بر حسب تصادف نبوده است. مزامیر ۱۳۹: ۱۵
تو در نهایت زیبایی آفریده شدهای. مزامیر ۱۴:۱۳۹
و پس از تولد، تو را بزرگ كردم. مزامیر ۷۱: ۶
آنانی كه مرا نمیشناسند مرا به اشتباه معرفی کردهاند. یوحنا ۸: ۴۱-۴۴
من از هیچکس دور نیستم. من جهان را با خود آشتی دادم و کمال محبت هستم. اعمال رسولان ۲۷:۱۷، دوم قرنتیان ۱۹:۵، اول یوحنا ۱۶:۴
و آرزوی من این است كه تو از محبتم برخوردار شوی. یوحنا ۳:۱
چونكه تو فرزند من هستی و من پدر تو. یوحنا ۳: ۱
من پدری كامل هستم. متی ۵: ۴۸
فکرهایی که برای آینده شما دارم همیشه سرشار از امید است. ارمیا ۱۱:۲۹
چون من تو را با محبت ابدی دوست دارم. ارمیا ۳۱: ۳
هیچگاه تغییری در نیکویی و محبت من نیست. من منشاء و بخشنده تمامی خوبیهایی هستم که تاکنون تجربه کردهای. یعقوب ۱۷:۱
میخواهم که گنجینه و قوم خاص من باشید. خروج ۵:۱۹
و میخواهم به تو چیزهای بزرگ و شگفتانگیزی نشان بدهم. ارمیا ۳۳: ۳
اگر مرا با تمامی دل بجویی آنگاه مرا پیدا خواهی كرد. تثنیه ۴: ۲۹
در من خوش باش و من آرزوی دلت را به تو خواهم داد. مزامیر ۳۷: ۴
وقتی كه دل شكسته هستی من به تو آرامش میدهم. مزامیر ۳۴: ۱۸
میخواهم هر اشکی را از چشمان شما پاک کنم. مکاشفه ۲۱: ۳ و ۴
من پدر تو هستم و عاشقانه تو را دوست دارم. به همان اندازه که فرزندم عیسی مسیح را دوست دارم. یوحنا ۱۷: ۲۳
چرا كه محبت من نسبت به تو در عیسی مسیح آشكار شد. یوحنا ۱۷: ۲۶
عیسی مسیح جلوهای از وجود من است. عبرانیان ۱: ۳
او به این جهان آمد تا به تو نشان بدهد که من با تو هستم، نه بر ضد تو. رومیان ۸: ۳۱
و به تو بگوید كه من گناهانت را به حساب نمیآورم. قرنتیان ۵: ۱۸-۱۹
عیسی مسیح مُرد تا من و تو با هم آشتی کنیم. قرنتیان ۵: ۱۸-۱۹
مرگ او نشاندهنده محبت عمیق من نسبت به تو است. یوحنا ۴: ۱۰
همهی آن چیزی را كه دوست داشتم فدا كردم تا محبت تو را به دست بیاورم. رومیان ۸: ۳۱-۳۲
اگر تو عیسی مسیح را بپذیری، مرا پذیرفتهای. یوحنا ۲: ۲۳
و هیچچیز تو را هرگز از من جدا نخواهد کرد. رومیان ۸: ۳۸-۳۹
به خانه بازگرد و من برای تو بزرگترین جشن آسمانی را بر پا خواهم كرد. لوقا ۱۵: ۷
و همیشه پدر تو بوده و خواهم بود. افسسیان ۳: ۱۴-۱۵
سوالم از تو این است: آیا مایلی فرزند من شوی؟ یوحنا ۱: ۱۲-۱۳
من منتظر تو هستم. لوقا ۱۵: ۱۱-۳۲
عاشقانههای خدا با انسان از آیات قرآن
من همانم که میدانم در روز روحت چه جراحتهایی برمیدارد، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمیستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمیانگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه میدهم. سوره انعام ۶۰
من همانم که وقتی میترسی به تو امنیت میدهم. سوره قریش ۳
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. سوره فجر ۲۸-۲۹
یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. سوره مائده ۵۴
سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کردهام و نه با تو دشمنی کردهام. سوره ضحی ۱-۲
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. سوره یس ۳۰
و هیچ پیامی از پیامهایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی. سوره انعام ۴
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشتهام. سوره انبیا ۸۷
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. سوره یونس ۲۴
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمیتوانستی و نمیتوانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمیتوانی از او پس بگیری. سوره حج ۷۳
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد در گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمکهایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمانهایی. سوره احزاب ۱۰
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی، که من مهربانترینم در بازگشتن. سوره توبه ۱۱۸
وقتی در تاریکیها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. سوره انعام ۶۳-۶۴
این عادت دیرینهات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای. سوره اسرا ۸۳
آیا من برنداشتم از دوشت باری که پشتت را میشکست؟ سوره شرح ۲-۳
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است؟ سوره اعراف ۵۹
پس کجا میروی؟ سوره تکویر ۲۶
پس از این سخن دیگر به کدام سخن میخواهی ایمان بیاوری؟ سوره مرسلات ۵۰
چه چیز جز بخشندگیام باعث شد تا مرا که میبینی خودت را بگیری؟ سوره انفطار ۶
مرا به یاد میآوری؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده میکنم تا قطرهای باران از خلال آنها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. سوره روم ۴۸
- منبع: lifehopeandtruth.com ،christianteendating.com ،crossway.org به همراه اصلاح و تکمیل توسط حیات صلح
- لطفا با نظرات و سوالاتتان در بخش نظرات، همراه ما باشید.
- با اشتراکگذاری این مطلب در گسترش صلح درون سهیم باشید.
الله❤🙏🙏🙏