خانه » مربیان و نویسندگان معنوی » پیتر سینگر
در حوزه اخلاق و فلسفه، کمتر نامی به اندازه پیتر سینگر مورد احترام و توجه است. مشارکتهای سینگر که پیشرو در زمینههای اخلاق زیستی، حقوق حیوانات و نوعدوستی مؤثر است، در دانشگاه و جامعه بازتاب یافته است.
پیتر آلبرت دیوید سینگر که در ۶ ژوئیه ۱۹۴۶ در ملبورن استرالیا به دنیا آمد، از دوران جوانی تواناییهای فکری خود را به نمایش گذاشت. سالهای اولیه او با کنجکاوی سیریناپذیری در مورد پیچیدگیهای اخلاقی که رفتار و تعاملات انسانی را شکل میدهد سپری شد.
سفر آکادمیک سینگر او را به دانشگاه ملبورن سوق داد، جایی که او در زمینه فلسفه، اخلاق و پیچیدگیهای استدلال اخلاقی تحقیق کرد. با این حال، در دوران تحصیل در دانشگاه آکسفورد، بیداری اخلاقی عمیقی را تجربه کرد که مسیر آینده او را تعیین کرد.
محور اصلی چارچوب فلسفی سینگر، فایدهگرایی است، دکترینی که از اقداماتی حمایت میکند که رفاه کلی را به حداکثر میرساند. او استدلال میکند که تصمیمات اخلاقی باید ریشه در به حداقل رساندن رنج و به حداکثر رساندن شادی، صرف نظر از گونهها داشته باشد.
اثر نوآورانه سینگر، “آزادی حیوانات” که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، جنبش حقوق حیوانات را برانگیخت. او قاطعانه برای گسترش ملاحظات اخلاقی در قبال حیوانات، به چالش کشیدن هنجارها و شیوههای اجتماعی که استثمار آنها را تداوم میبخشد، در این کتاب استدلالهای خود را به دنیا ارائه کرد.
مشارکتهای سینگر فراتر از محافل دانشگاهی است. او از جنبش مؤثر نوعدوستی دفاع کرد و از افراد خواست تا منابعی را به جایی اختصاص دهند که بتوانند بیشترین تأثیر مثبت را بر مبرمترین مسائل جهان داشته باشند.
میراث فکری سینگر سرشار از آثاری است که اندیشه و گفتمان را برمیانگیزد:
–اخلاق عملی: متنی بنیادی که معضلات اخلاقی مربوط به سقط جنین، اتانازی (مرگ خودخواسته) و رفتار ما با حیوانات را بررسی میکند.
–زندگی که میتوانید نجات دهید: فراخوانی برای اقدام که افراد مرفه را ترغیب میکند تا در کاهش فقر جهانی مشارکت بیشتری داشته باشند.
دیدگاههای سینگر، به ویژه در مورد کودککشی و اتانازی، بحثهای داغ و اخلاقی را برانگیخته است. منتقدان استدلال میکنند که فلسفه او هنجارهای اخلاقی سنتی را به چالش میکشد و بحثهایی را گسترش میدهد که فراتر از محیط آکادمیک است.
سینگر آنچه را که موعظه میکند عمل میکند. او بخش قابل توجهی از درآمد خود را به اهداف نوعدوستی موثر اختصاص داده است و نشان میدهد که تعهدی استوار برای همسو کردن اصول خود با اعمالش دارد.
تأثیر پیتر سینگر بیاندازه است، زیرا ایدههای او در عرصههای اخلاق، حقوق حیوانات و بشردوستی جهانی نفوذ کرده است. کار او الهامبخش افراد و سازمانها بوده است تا نقش خود را در شکلدهی دنیایی مهربانتر و عادلانهتر ارزیابی کنند.
تحقیق پایدار سینگر در مورد ماهیت اخلاق و مسئولیت انسانی به عنوان دعوتی برای هر فردی عمل میکند تا به طور انتقادی، انتخابهای خود و تأثیر آنها را بر جهان ارزیابی کند.
سفر پیتر سینگر از یک متفکر کنجکاو به یک فیلسوف متحولکننده، گواهی بر قدرت کاوش اخلاقی است. جستوجوی بیوقفه او برای حقیقت و بهبود جامعه، گفتگوهایی را برانگیخته است که قراردادها را به چالش میکشد و درک جمعی ما از اخلاق را گسترش میدهد.
-منفعتگرا بودن به این معنی است که شما اعمال را به عنوان درست یا نادرست قضاوت می کنید که آیا نتایج خوبی دارند یا خیر. بنابراین شما سعی می کنید کاری را انجام دهید که بهترین عواقب را برای همه کسانی که تحت تأثیر قرار می گیرند، داشته باشد.
-اگر در اختیار ماست که از وقوع یک اتفاق بد جلوگیری کنیم، بدون اینکه از این طریق، چیزی با اهمیت اخلاقی قابل مقایسه را قربانی کنیم، از نظر اخلاقی باید این کار را انجام دهیم.
-داشتن یک زندگی اخلاقی حداقلی و قابل قبول مستلزم استفاده از بخش قابل توجهی از منابع مازاد ما برای تبدیل جهان به مکانی بهتر است. داشتن یک زندگی کاملاً اخلاقی مستلزم انجام بهترین کار ممکن است.
-تنها نقطه توقف موجه برای گسترش نوعدوستی، نقطهای است که در آن همه افرادی که میتوانند تحت تأثیر اعمال ما قرار گیرند، در دایره نوعدوستی قرار میگیرند. این بدان معناست که همه موجوداتی که توانایی احساس لذت یا درد را دارند باید شامل شوند. ما میتوانیم با افزایش لذتها و کاهش دردهایشان، رفاه آنها را بهبود بخشیم.
-اگر موجودی رنج بکشد، هیچ توجیه اخلاقی برای امتناع از در نظر گرفتن آن رنج وجود ندارد. صرف نظر از ماهیت موجود، اصل برابری ایجاب می کند که باید رنج با رنجی مشابه – تا آنجا که بتوان مقایسههای تقریبی انجام داد – از هر موجود دیگری را یکسان حساب کرد. اگر موجودی قادر به رنج، یا تجربه لذت یا شادی نباشد، چیز قابل توجهای نیست. به همین دلیل است که محدودیت احساس، تنها مرز قابل دفاع نگرانی برای منافع دیگران است.
-نژادپرستان با دادن اهمیت بیشتر به منافع اعضای نژاد خود در صورت تضاد بین منافع آنها و منافع نژاد دیگر، اصل برابری را نقض می کنند. جنسیتگرایان با حمایت از منافع جنس خود، اصل برابری را نقض می کنند. به طور مشابه، گونهشناسان اجازه میدهند که منافع گونههای خودشان بر علایق بیشتر اعضای گونههای دیگر غلبه کند. الگو در هر مورد یکسان است.
-این واقعیت که هیچکس دلیل واقعاً قانعکنندهای برای دادن وزن اخلاقی بیشتر به اعضای گونهی خودمان نیاورده است، صرفاً به این دلیل که آنها اعضای گونهی ما هستند، قویاً نشان میدهد که چنین دلیلی وجود ندارد. مانند نژادپرستی و جنسیتگرایی، گونهگرایی نیز اشتباه است.
-حیوانات بدون شک علایق متفاوتی با انسان دارند و ممکن است لذتها و دردهای متفاوتی را تجربه کنند، اما اصل رعایت یکسان برای علایق مشابه همچنان پابرجاست و لذتها و دردهایی با شدت و مدت یکسان باید وزن یکسانی داشته باشد، خواه توسط انسان تجربه شود یا توسط حیوانات.
-زمانی که قضاوت اخلاقی میکنیم، باید از یک دیدگاه شخصی یا مقطعی فراتر برویم و منافع همه کسانی را که تحت تأثیر قرار میگیرند در نظر بگیریم، مگر اینکه دلایل اخلاقی مناسبی برای انجام غیر این صورت داشته باشیم. جوهر اصل رعایت برابری منافع این است که ما در مذاکرات اخلاقی خود به منافع مشابه همه کسانی که تحت تأثیر اعمال ما قرار میگیرند، وزن یکسانی قائل میشویم. آنچه که اصل واقعاً به آن میرسد این است: منفعت، منفعت است، به نفع هر کسی که ممکن است باشد.
-غالباً تصور میشود که فایدهگرایی به اندازه کافی برابریخواهانه نیست، یا به اندازه کافی نگران کسانی نیست که وضعیت بدتری دارند، زیرا هیچ وزن ذاتی برای برابری انسانها قائل نیست، و هیچ اولویت ذاتی برای بهبود موقعیت کسانی که وضعیت بدتر دارند، قائل نیست. درست است که فایدهگراها هیچ وزن مستقلی برای برابری قائل نیستند، فراتر از آن نوع برابری که در خود ایده فایده وجود دارد. اما ما فکر میکنیم که اشتباه است که این را به عنوان اعتراضی به دیدگاه فایدهگرایانه بدانیم. فایدهگرایی از آن اشکال برابری (یا اولویت برای بدتر) حمایت می کند و از آنهایی که نباید حمایت کرد حمایت نمی کند.
-نوع برابری که فایدهگرایی از آن حمایت میکند، با فرمول بنتام به دست میآید: «همه باید برای یک حساب کنند و هیچکس برای بیش از یک». فایدهگرایی به دنبال به حداکثر رساندن شادی است، و در تصمیمگیری اینکه آیا شادی به حداکثر میرسد ، لذت یا درد هیچکس نباید کمتر به حساب بیایند، زیرا آنها دهقان هستند تا اشراف، برده به جای مالک، آفریقایی به جای اروپایی، فقیر به جای ثروتمند، بیسواد به جای دکترای فلسفه، کودکان به جای بزرگسالان، زن به جای مرد، یا حتی، همانطور که دیدیم، حیوانات غیر انسانی به جای انسان.
-وقتی لباس نو می خریم نه برای اینکه خودمان را گرم نگه داریم، بلکه برای اینکه «خوشپوش» به نظر برسیم، هیچ نیاز مهمی را تامین نمیکنیم. اگر بخواهیم به پوشیدن لباسهای قدیمیمان ادامه دهیم و پول آن را به رفع قحطی بدهیم، هیچ چیز قابل توجهی را قربانی نمیکنیم. با انجام این کار، از گرسنگی فرد دیگری جلوگیری میکنیم. از آنچه قبلاً گفتم نتیجه میگیریم که ما باید پول بدهیم، نه اینکه آن را خرج لباسهایی کنیم که برای گرم کردن ما نیستند. انجام این کار خیریه یا سخاوتمندانه نیست. و همچنین از آن نوع عملی نیست که فیلسوفان و متکلمان آن را «نفسناپسند» نامیدهاند؛ عملی که انجام آن خوب است، اما انجام ندادن آن اشتباه نیست. ما باید پول را بدهیم و انجام ندادن این کار اشتباه است.