در بسیاری از محافل و منابع معنوی، اصطلاحاتی مانند “صلح درونی” و “یگانگی” تکرار میشود. در جستوجوی این حالات خارقالعاده معنوی که نوید رهایی از رنج را میدهند، از یک خلوتگاه، کارگاه، مربی یا کتابی به مکان دیگر، کارگاهی دیگر، مربی و کتابی دیگر هدایت میشویم تا شاید به آن درجات برسیم. در نهایت، بسیاری از جویندگان کمال با نوعی «خماری معنوی» یا نوعی خستگی غیرقابل توضیحی مواجه میشوند که به نظر میرسد هر چقدر هم که یوگا، مراقبه، طب گیاهی و سایر درمانهای جایگزین را انجام میدهند، از بین نمیرود.
در واقع، به تدریج متوجه میشویم که به نظر میرسد کندن پوست پیاز وجود خود برای رسیدن به مغز آن، فرآیندی بیپایان است. به نظر میرسد که هر چه بیشتر برای خوددرمانی تلاش کنیم، چیزهای بیشتری برای درمان پیدا میکنیم و لایههای این پیاز، تمامی ندارد!
بنابراین با این نوع سرخوردگی، با این نوع جستجوی بیپایان خود برای بیشتر و بیشتر و بیشتر، به کجا برویم؟ چه کنیم؟ چگونه سرعت خود را کاهش دهیم؟ چگونه توقف کنیم؟
گرچه پاسخ حقیقی چنین سوالاتی را باید فقط از شهود درونی خودتان دریافت کنید اما اگر میخواهید تمرینات معنویتان را در مسیری درست، معنادار و هدفمند تقویت کنید، بهتر است تمرین مدیتیشن خودکاوی (Self Inquiry) یا کاوش در خود را از دست ندهید. در این مقاله، شما را با مدیتیشن “من کیستم؟” و سوالات مشابه آن آشنا میکنیم.
خودکاوی چیست؟
به زبان ساده، خودکاوی تمرین و مسیر بررسی ماهیت خود با طرح این سوال است که «من کیستم؟». با پرسیدن مکرر این سوال، همذاتپنداری با خود کاذب (ایگو) شروع به حل شدن و کنار رفتن میکند و فرد میتواند روشنبینی معنوی را تجربه کند.
خودکاوی توسط حکیم قرن بیستم و مردی مقدس به نام سری رامانا ماهارشی توسعه و آموزش داده شد و در این باره چنین گفته است:
خودکاوی ابزاری خطاناپذیر است و تنها راه مستقیمی است که میتوان به وجود مطلق و بیقید و شرطی که هستید پی برد.
هدف مدیتیشن خودکاوی
بنابر برخی دیدگاهها، تنها هدف کاوش در خود این است که فرد را به عمیقترین درک ممکن از عدم خود یا خلاء وجودی برساند. در دیدگاههای دیگر، هدف از خودکاوی، آشنایی و کشف تمامی ابعاد مختلف واقعیت، از جمله عمیقترین واقعیت درونی است. در این دیدگاه گستردهتر از سفر خودکاوی، غایت، هیچ تجربه یا عدم تجربه خاصی نیست؛ نهایت انعطافپذیری کامل و جامع برای تجربه و حتی عملکرد در تمام تجلیهای واقعیت است.
باز هم این انعطافپذیری کامل تنها زمانی کامل میشود که عمیقترین درک پوچی (خلاء) و فراتر از آن را شامل شود، اما به نظر میرسد که یک دیدگاه کامل، دوگانگی ظریفتر جدیدی را بین ماهیت واقعی نهایی و سطوح متعدد وجود، از جمله هویت عادی روزمره به عنوان یک فرد خاص، ایجاد نمیکند. همه چیز و هر تجربه ممکن بخشی از کلیت هستی است و بنابراین یک کشف بالقوه در نتیجه خودکاوی است.
شاید همانطور که هیچ پاسخ اشتباهی برای سؤالات خودکاوی وجود ندارد، هیچ هدف کلی درست یا نادرستی برای آن نیز وجود ندارد. هر نتیجهای که در انجام خودکاوی دنبال میکنید یا به آن برخورد میکنید باید کشف شود، و از آنجایی که هیچ چیز در ابدیت تمام نمیشود، چه کسی میداند که زندگی، خودکاوی و آگاهی، شما را به کجا خواهد برد!
دلیل قدرتمندی مدیتیشن خودکاوی
از نظر عملی، خودکاوی یک مدیتیشن نیست، یک روش زندگی است که به بهترین وجه در بسیاری از لحظات ممکن گنجانده میشود.
اما همه ما میدانیم که چقدر سخت است که انرژی خود را به چیزی اختصاص دهیم، به خصوص در ابتدای تمرین و نیز اگر شرایط زندگی ما اجازه چنین کاری را ندهد (به عنوان مثال، داشتن چند شغل، تلاش برای یافتن مسکن پایدار، مراقبت از فرزندان و …). بنابراین تمرین مدیتیشن اغلب در تمام شرایط ضروری است تا زمانی که به آن مسلط شویم.
یکی از نکات جذاب در مورد خودکاوی، بسیار ساده بودن آن است؛ به سادگیِ پرسیدن مکرر “من کیستم؟” اما با این حال، ظریف و چند وجهی است.
در واقع، میتوان گفت که مراقبه خودکاوی شاید یکی از پیشرفتهترین شکلهای تمرین معنوی موجود در جهان باشد؛ زیرا خودکاوی مانند تیری است که مستقیماً به قلب نفس یا هویت کاذب «من فکر کردم…» میرود.
با از بین بردن آهسته حس کاذب نفس، ما به سرشت واقعی خود یا آنچه که واقعاً هستیم که تغییرناپذیر، ابدی و عاری از رنج است، در میآییم.
ما تشخیص میدهیم که این خود مجزا نیستیم که داستانی شاد، غمانگیز یا روانرنجور را حمل میکنیم، ما میدان نورانی آرامش هستیم که بر هر فکر، احساس، خاطره یا شیئی مقدم است. ما آسمان هستیم و هر چیز دیگر فقط ابر است.
میبینیم که خود نفس ما نه تنها منشأ همه رنجهای ماست بلکه خوشبختانه، در نهایت یک توهم، یک سوء تفاهم، یک رویا در آگاهی است. و علاوهبر این، طبیعت واقعی ما به هیچ داستان، شی، خاطره یا تجربهای محدود نمیشود؛ در واقع بیحد و حصر است. ما خود زندگی هستیم.
روش انجام مدیتیشن خودکاوی
همانطور که در بالا بیان شد، روش مدیتیشن خودکاری ساده است:
به سادگی توجهتان را به درون خود معطوف کنید و این سوال را بپرسید: “من کیستم؟ (من کیَم؟ من که هستم؟)” مکرراً هر چند وقت یکبار در طول مدیتیشن، سوال تکرار کنید.
هر زمان که فکر، احساس، خاطره یا احساسی به وجود آمد میتوانید بپرسید: “این فکر/احساس/خاطره برای چه کسی رخ میدهد؟”
نکته کلیدی در اینجا این است که تشخیص دهید همه افکار و تصاویری که ذهن شما خلق میکند، فقط پدیدههایی گذرا هستند؛ آنها واقعاً شما را آنطور که هستید تعریف نمیکنند و میآیند و میروند.
به عنوان مثال، در پاسخ به سوال “من کیستم؟” ممکن است چیزی مانند “اسم من ___ است، من یک زن، مرد، پدر، مادر، خواهر، برادر، دانشجو، مدیر هستم، عاشق موسیقی راک هستم، حساس هستم، ورزشکار هستم و … یا هر چیز دیگری که بر اساس داستان زندگی شخصیتان وجود دارد به ذهنتان بیاید.
هنگامی که این نوع افکار به وجود میآیند، رامانا ماهارشی چنین توصیه میکند:
وقتی افکار دیگری به وجود میآیند، نباید آنها را تعقیب کرد، بلکه باید پرسید: «به ذهن چه کسی میآیند؟» مهم نیست که چند فکر ایجاد میشود. با به وجود آمدن هر فکری، باید با جدیت پرسوجو کرد که این فکر برای چه کسی پدید آمده است؟ پاسخی که ظاهر میشود «به من» خواهد بود. پس اگر کسی بپرسد «من کیستم؟»، ذهن به سرچشمه خود باز خواهد گشت. و فکری که به وجود آمد خاموش خواهد شد. با تمرین مکرر در این روش، ذهن مهارت ماندن در منبع خود را توسعه میدهد.
همانطور که میبینید نوعی چرخه پردازشی وجود دارد؛ میپرسیم من کی هستم؟ ذهن ما پاسخ میدهد، سپس میپرسیم: “این فکر برای چه کسی ایجاد شده است؟” ذهن ما با چیزی مثل «به من» پاسخ میدهد و سپس دوباره به سؤال «من کیستم؟» برمی گردیم.
خودکاوی از نگاه تمرکز به درون
خودکاوی فقط این است: کاوش درونی. خودکاوی یک چرخش و کنجکاوی درونی نسبت به خود و نسبت به حقیقت ذات خود است. این تمرین تغییر جهت دادن توجه به دور از اشیاء، رویدادها و تجربیات بیرونی و به سمت تجربیات درون بدن و وجود شما، از جمله تجربیات ظریف خودآگاهی درونی است. در نهایت این تمرکز درونی میتواند به تجربهای از ماهیت واقعی و نهایی شما منجر شود و حتی فراتر از خود تجربه، به بُعدی تهی از هرگونه تجربه یا حسی از خود برسد. این فقط سطح دیگری است که میتواند به واقعیتهای عمیقتر که فراتر از توصیف هستند باز شود.
همانطور که بیان شد، برای انجام خودکاوی، شما با این سوال شروع میکنید که “من کی هستم؟” یا “من چی هستم؟ (?What am I)” یا “در حال حاضر اینجا چه چیزی هست؟” همچنین میتوانید از هر سؤال دیگری که توجه شما را به حس «من» یا تجربه مستقیم شما از وجود و/یا تجربه در این لحظه معطوف میکند، استفاده کنید.
اگر توجه شما به سمت یک احساس یا تجربه بیرونی است، میتوانید بپرسید: “این احساس یا تجربه برای چه کسی اتفاق میافتد؟” پاسخ واضح این است که برای “من” اتفاق میافتد و پس دوباره میپرسید: “این من کی یا چیست؟”.
تکرار این سوالات به محض بروز هر تجربه یا حس جدیدی از من، این تجربه را بیشتر و بیشتر به جنبههای درونی وجود شما میبرد. وقتی روی حس خود یا «من» تمرکز میکنیم، بلافاصله متوجه میشویم که طیف وسیعی از اکتشافات احتمالی وجود دارد.
یک داستان کلاسیک در مورد برخورد گروهی از مردان نابینا با یک فیل وجود دارد. یکی از مردان نابینا خرطوم را میگیرد و میگوید که فیل مانند یک مار ضخیم است. مرد دیگری دم را میگیرد و اعلام میکند که نه، فیل بیشتر شبیه طناب است. مرد کور سوم یکی از پاهای فیل را میگیرد و بیان میکند که دو نفر دیگر اشتباه میکنند و فیل مانند تنه درخت است. با وجودی که تعریف هیچکدامشان صحیح نبود، اما همه مردان نابینا تا حدودی درست گفتند.
به همین ترتیب، وقتی به درون نگاه میکنیم – وقتی آنچه را که در اینجا «من» مینامیم بررسی میکنیم – میتوانیم بسیاری از جنبهها و حتی سطوح مختلف تجربه را پیدا کنیم که به نظر میرسد همه تا حدی «من» هستند. یک بدن فیزیکی پیچیده و طیف بسیار وسیعی از احساسات فیزیکی در اینجا و اکنون وجود دارد. افکار، احساسات، انگیزهها، خواستهها و شهودها و تجربیات ظریفتری همیشه اتفاق میافتند و همه اینها میتوانند به نظر برسند که «من» یا حداقل بخشی از «من» هستند.
نقشههای زیادی از جنبهها و سطوح مختلف وجود، از جمله تمام جنبههای ظریفتر وجود و آگاهی وجود دارد. در بسیاری از آنها “خود” یا “من” لایههای زیادی دارد، به نوعی مانند میوه آووکادو. آووکادو دارای پوست بیرونی ضخیم و سپس یک لایه داخلی گوشتی و درنهایت یک هسته سخت است. اما جنبههای ظریفتری در آووکادو از جمله ترکیب شیمیایی لایههای مختلف و پتانسیل ذاتی آن برای دانهبندی یک گیاه آووکادو دیگر وجود دارد.
“خود” بسیار پیچیدهتر از آووکادو است و بنابراین دارای لایهها و جنبهها و پتانسیلهای زیادی است. طبیعتاً وقتی برای اولین بار میپرسیم من کیستم یا چیستم؟ ممکن است ابتدا متوجه بدن خود شویم. بنابراین پاسخ به سادگی این است: “من این بدن هستم.” یا ممکن است متوجه جنبه خاصی از بدن شویم و بنابراین پاسخ ممکن است این باشد: “من یک زن یا مرد هستم” یا “قد من ۱۷۵ سانتیمتر است” یا “من بلوند هستم” و… اگرچه اینها پاسخهای نسبتاً واضح و سطحی هستند، اما همه آنها درست و واقعیاند. یک خبر خوب این است که در انجام مدیتیشن خودکاوی، هیچ پاسخ اشتباهی وجود ندارد! هر چیزی که میتوانید در مورد خودتان تجربه کنید یا متوجه شوید بخشی از حقیقت خودتان است. این پاسخهای سطحی مانند مشاهده پوست ضخیم آووکادو است که واضحترین لایه از نگاه بیرون است.
اگر متوجه بدن یا هر جنبهای از بدن خود شویم، میتوانیم عمیقتر کاوش کنیم تا بیشتر کشف کنیم. یکی از راههای انجام این کار این است که بپرسیم: “اگر من بیشتر از این بدن (یا جنبه خاصی از بدنم) هستم، پس من کی یا چی هستم؟ بدون اینکه پاسخ اول را اشتباه فرض کنیم یا درستی آن را انکار کنیم، به سادگی میپرسیم چه چیز دیگری درست است، چه چیز دیگری در اینجا غیر از آنچه که ابتدا به آن توجه شد وجود دارد. هر پاسخی که در ادامه میآید، میتوانیم دوباره بپرسیم: “اگر من بیشتر از این هستم، من کی یا چی هستم؟”
ممکن است پاسخ دیگری پیدا کنیم که جنبه متفاوتی از بدن فیزیکی ما باشد یا در عوض، پاسخی ظریفتر پیدا کنیم که به سطح متفاوتی از تجربه ما از خود اشاره میکند. مثلاً ممکن است بگوییم «من یک خیاط هستم» یا «من یک سالک روحانی هستم». اینها کیفیتهای ثابت بدن فیزیکی ما نیستند، بلکه اعمال یا عملکردهای بالقوه کل وجود ما هستند.
همچنین ممکن است متوجه هویت، ظرفیت، عاطفه، باور، فکر یا میل خود شویم و اگر با آن یکی شویم و بگوییم: «من افسرده هستم»، «من موفق هستم»، «من یک پسر بامزه هستم” یا “من آزادم” باز هم هیچ پاسخ اشتباهی وجود ندارد، اما میتوانید بپرسید، “اگر من بیشتر از این هستم، من کی یا چی هستم؟”
سطوح عمیقتر و ظریفتر خودکاوی
به نظر میرسد که پرسیدن از این طریق، به طور طبیعی سطوح عمیقتر و ظریفتر وجود ما را آشکار میکند. در حالی که در ابتدا ممکن است متوجه شوید که پاسخها به ماهیت فیزیکی شما و مجموعه افکار، هویتها، ظرفیتها، اعمال، احساسات، تمایلات، عادات و شرطیسازیها ارتباط بسیار زیادی دارند که پس از مدتی چیزی را که ما “فرد” مینامیم، تشکیل میدهند.
ممکن است متوجه شوید که پاسخهایی که میآیند به جنبههای اساسیتر طبیعت شما مربوط میشوند. ممکن است در آن لحظه این احساس را داشته باشید که آرامش، شادی، عشق، شفقت یا هر یک از ویژگیهای ضروریتری هستید که زیربنای ماهیت سطحی ما است. با این حال، حتی وقتی حقیقتی عمیقتر را کشف میکنید، همیشه میتوانید بپرسید: “اگر من حتی بیشتر از آرامش بیپایان هستم، پس من کی یا چی هستم؟” و به هر حال ممکن است متوجه شوید که یک شکل از سوال برای شما بهتر جواب میدهد، بنابراین میتوانید به سادگی بپرسید: “من کی هستم؟” یا “من چی هستم؟” یا “اینجا دیگه چی هست؟” یا هر جملهبندی دیگری که برای شما بهتر عمل میکند.
همانطور که این فرآیند آشکار میشود و شما به پاسخهای مختلف و سطوح مختلف پاسخها وارد و از آنها خارج میشوید، ممکن است حتی عمیقتر به حقیقت وجود خود بروید. شما ممکن است یک کیفیت بسیار اساسی از همه هستی مانند آگاهی، بیکرانگی یا یگانگی را تجربه کنید. اینها خصوصیات مشترک همه چیز در سرتاسر ابدیت هستند. هر جا که میروید، فضای بیشتری وجود دارد. هر چیزی که وجود دارد دارای آگاهی است و درنهایت همه چیز به هم متصل است یا به عبارت سادهتر، همه چیز در واقع یک چیز یا یک هستی است. هنگامیکه کاوش شما یک کیفیت اساسی از وجود را آشکار میکند باید بدانید که فقط بُعد دیگری است که باید کشف شود و شما همچنان میتوانید بیشتر بپرسید: “اگر من بیش از آگاهی خالص هستم، من چه هستم؟”
لایههای عمیقتر و ظریفتر که آشکار میشوند، واقعیت و تأثیر بیشتری بر وجود شما خواهند داشت، بهویژه زمانی که برای اولین بار آنها را کشف میکنید. بنابراین اگرچه آنها به معنای معمول، فیزیکی یا جامد نیستند اما واقعیتر و اساسیتر هستند. این امر هر زمان که جوهر خود یا ویژگیهای اساسی وجود خود را تجربه کنید.
این سطوح اساسیتر نیز بسیار بزرگ و وسیع هستند. آرامش و شادی واقعی بینهایت است. فضا هیچ محدودیتی ندارد. آگاهی یا آگاهی ناب، جاودانه است. در نتیجه، وقتی خودکاوی شما چنین بُعد وسیعی از ماهیت واقعیتان را آشکار میکند، دیگر واقعاً منطقی نیست که آن را «من» بنامیم. کلمات “من” و “خود” زمانی بیمعنا میشوند که شما خود را به عنوان تمام فضا و همه زمانها تجربه کنید. این تجربه میتواند در این مراحل کمک کند تا سؤالات، بازتر و تعریف نشدهتر شوند. به عنوان مثال، پرسیدن سوالاتی مانند:
- چه مرزهایی برای صلح وجود دارد؟
- در حال حاضر اینجا چیست؟
- چه اتفاقی دارد میافتد؟
- در مورد آگاهی در این لحظه چه چیزی درست است؟
یا صرفاً توجه پرسشگرانه را به خود جلب کنید که تا آنجا که ممکن است بدون نیاز به کلمات، آنچه را که در حال حاضر وجود دارد به خود اختصاص دهد. بدیهی است که این تجربه، یک تجربه بیکلام و غیر قابل تعریف از درک ماهیت حقیقی و بیحد و حصر یک کشف بسیار معتبر هنگام انجام خودکاوی است.
در نهایت، خودکاوی میتواند به لحظاتی منجر شود که در آن همه مفاهیم و تجربیات معمول ما دیگر مرتبط نیستند و جهان و کل احساس ما از خود میتواند کاملاً از بین برود. هیچ راهی برای توصیف واقعی این نوع عدم تجربه با کلمات وجود ندارد، اما نتیجه احتمالی، عمیقتر شدن و با کاوش بیشتر و بازتر است. این چیزی شبیه به غواصی در آووکادو است بهطوریکه ما به واقعیت کوانتومی زیراتمی فراتر از قلمرو ظواهر و تجربیات قابل مشاهده نفوذ کنیم.
اشارهگرهای عملی خودکاوی
در نهایت، در اینجا چند نکته عملی دیگر برای نحوه انجام خودکاوی آورده شده است:
- همانطور که ذکر شد، شکل دیگری از سوالات وجود دارد که میتواند در حین باز شدن فرآیند خودکاوی مورد استفاده قرار گیرد. هر پاسخ یا تجربه یا حتی حواسپرتی در پاسخ به سوال “من کیستم؟” با سؤالی مانند “این تجربه یا پاسخ برای چه کسی یا برای چه چیزی ایجاد میشود؟” یا “چه کسی یا چه چیزی این تجربه را دارد؟” یا “چه کسی یا چه چیزی به این پاسخ رسید؟” استفاده شود. پاسخ واضح این سوالات، “من” خواهد بود. “من این تجربه را دارم” یا “من به این پاسخ رسیدم.” بنابراین میتوانید به سؤال اصلی بازگردید، “من کی یا چیست؟” این چرخه از سؤالات متناوب میتواند شما را عمیقتر به تجربه لحظه حال مستقیم خود از وجود ببرد، درست مانند زمانی که از سؤال بعدی استفاده میکنید: “اگر من بیشتر از آن هستم، من کی یا چیستم؟”
- همانطور که این فرآیند آشکار میشود، میتوانید با سؤالات بسیار خلاقانه عمل کنید، زیرا خود سؤالات چیز مهمی نیستند (لیست سؤالات بالقوه بیشتری را در ادامه این مقاله ببینید). نکته مهم این است که آگاهی یا توجه خود را به جنبههایی از تجربه خود هدایت کنید که هنوز آگاهانه درک نشدهاند. برای اکثر مردم، این امر در ابتدا به معنای معطوف کردن توجه به سمت درون و به جنبههای ظریفتر تجربه فردی آنها میباشد؛ اما با رسیدن به ابعاد جهانیتر هستی که در تجربه فردی شما نیز یافت میشود، ممکن است متوجه شوید که دیگر اهمیتی ندارد که خودکاوی شما به چه سمتی هدایت میشود. کاوش عمیق در هر شی، تجربه، فعالیت یا پدیدهای به همان اندازه کاوش در درون غنی و اسرارآمیز است. در آن نقطه، واقعاً هر سؤالی جواب داده خواهد شد. همچنین فقط میتوانید با کنجکاوی کاملاً باز و با استفاده از کلماتی که در لحظه، مناسب به نظر میرسند کاوش کنید و همه کلمات را در زمانی که واقعاً برای جلب توجه به اسرار اطراف شما و همه جای درون شما لازم نیست، کنار بگذارید. به عنوان مثال میتواند جالب باشد که سؤال را به «من هستم؟ (?Am I)» خلاصه کنید یا حتی خلاصهتر به صورت “هستم؟ (?Am)” که در اصل میپرسید “آیا چیزی وجود دارد؟”.
- همانطور که خودکاوی عمیقتر میشود، یک تجربه رایج پوچی رخ میدهد. این تجربه میتواند نوعی پوچی نسبی باشد، جایی که فقدان نسبی چیزی تجربه میشود. به عنوان مثال، ممکن است سطحی بودن یا عدم شادی یا معنی وجود داشته باشد. یا ممکن است یک خلأ ذهنی احساس کنید که به نظر میرسد سردرگمی یا خالی بودن در ذهن است. اغلب در زیر تجربیات سطحیتر احساسات یا خواستههای ما، یک حس درونی از کمبود یا از دست دادن چیزی وجود دارد. زمانی که ما غمگین هستیم یا آسیب میبینیم، ممکن است یک احساس اساسی از فقدان شفقت یا حساسیت وجود داشته باشد. وقتی عصبانی هستیم، ممکن است یک احساس ضعف یا کمبود قدرت وجود داشته باشد. این تجارب نسبی پوچی یا کمبود اغلب توسط ذهن به عنوان اشتباه یا نشانهای از اینکه خودکاوی ما در جهت اشتباهی پیش میرود تعبیر میشود، مانند زمانی که به دنبال سوئیچ ماشین خود میگردید و کشوی خالی را باز میکنید و بلافاصله نتیجه میگیرید که این مکان اشتباهی برای نگاه کردن است و بنابراین یک کشوی متفاوت را باز میکنید. با این حال، تجربیات درونی پوچی یا فقدانی که در حین خودکاوی با آنها مواجه میشویم، در واقع فرصتهای فوقالعادهای برای عمیقتر کردن کاوش در خود هستند. تجربه پوچی یا فقدان اغلب بازترین راه برای رسیدن به سطح یا لایه بعدی وجود ماست. به طور متناقض، جایی که ما احساس کمبود عشق میکنیم، اغلب جایی است که یک تجربه واقعی عمیقتر از عشق اساسی به آسانی کشف میشود. جایی که ما ضعیفترین احساس را داریم جایی است که میتوان قدرت واقعی را کشف کرد و بنابراین وقتی خودکاوی، شما را به مکانی خشک، خالی، بدون نشاط یا هیجان میرساند که به جای دور زدن، فرصتی در اختیار دارید که عمیقتر به آن تجربه بپردازید تا بفهمید در فضای خالی چه چیزی وجود دارد. این اصل خالی بودن در تجربه هر سطحی از خودکاوی اعمال میشود. هنگامی که یک تجربه عمیقاً خالی از عدم خود آشکار میشود، میتوانید از آن خلأ ناب و جادار لذت ببرید و در عین حال میتوانید کنجکاو شوید که چه چیزی فراتر از آن خالی بودن مطلق عدم خود یا عدم تجربه است. چه چیزی وجود دارد حتی زمانی که خود وجود ندارد؟ شاید هر چیزی که ممکن است به عنوان حقیقت نهایی تصور کنیم، خود دریچهای دیگر به اسرار بزرگتر باشد.
- این کاوش را میتوان به تنهایی با پرسیدن سؤالات از خود انجام داد، یا در یک مکالمه دونفره که یک نفر سؤالی میپرسد و دیگری پاسخ میدهد، سپس نفر اول دوباره سؤال میپرسد و این روند ادامه پیدا میکند. بعد از مدتی میتوانید نقشها را تغییر دهید. این روش انجام کاوش بسیار قدرتمند است زیرا شما را روی فرآیند متمرکز نگه میدارد و اجازه نمیدهد ذهن شما سرگردان شود. اگر به تنهایی این کار را انجام میدهید و انجام آن به این روش برای شما مناسب است، میتوانید از بلند گفتن پرسشها و پاسخها نیز کمک بگیرید. انجام خودکاوی با صدای بلند، تمام مغز شما را درگیر میکند. کلمات از دهان شما خارج میشوند و سپس به هر دو گوش باز میگردند که هر دو نیمکره مغز را درگیر میکند.
- جهت تاکید دوباره، هیچ پاسخ اشتباه یا تجربه اشتباه در هنگام انجام خودکاوی وجود ندارد. ما کنترلی بر آنچه که هنگام خودکاوی به وجود میآید نداریم، اما هوش بینهایتی وجود دارد که همه چیز را در زندگی آشکار میکند و دقیقاً میداند که در این لحظه و هر لحظه به چه تجربه، بینش یا درکی نیاز داریم. وقتی مراقبه خودکاوی را تمرین میکنید یا هر زمان که به سادگی در مورد زندگی، آگاهی و هستی کنجکاو هستید، هر جایی که این فرآیند، شما را در لحظه میبرد دقیقاً همان جایی است که باید باشید. خودکاوی گاهی ما را به فرو رفتن عمیق در اسرار نهایی سوق میدهد و سپس در نفَس بعدی، یک قطعه به شدت منقبض شده از شرطیسازی خود را کشف میکنیم و ما فوراً نفس خود و تمام رنجهای آن را شناسایی خواهیم کرد. چه فرصتی است برای دیدن حقیقت آن تجربه! چه کسی میداند چه دریچه جدید و غیر منتظرهای برای ورود به ذات و چه ابعاد کشف نشده جدیدی از هستی در جایی که عمیقترین زخم ما در آن ذخیره شده، پنهان شده است!
سفر خودکاوی، مثل سوار شدن به ترن هوایی است که شامل رفتن به بالاترین ارتفاع و پایینترین ارتفاع در طول مسیر میباشد. همه اینها بخشی از فیل واقعیت نامتناهی است (مثال فیل و سه نابینا) و همه اینها شایسته تمام کنجکاوی شما و در نهایت از خودگذشتگی و عشق شماست.
مدیتیشن خودکاوی دو نفره
دستورالعملهایی کلی برای انجام خودکاوی بهعنوان یک زوج متشکل از دو نفر وجود دارد که در این بخش به آن میپردازیم.
به نوبت سؤالات را از یکدیگر بپرسید و به آنها پاسخ دهید. بهترین کار این است که یک نفر فقط مدتی بپرسد و سپس نقشها را عوض کنید تا پاسخدهنده بتواند عمیقاً وارد فرآیند پاسخگویی شود. هیچ پاسخ درست یا غلطی برای سؤالات مطرح شده توسط سؤالکننده وجود ندارد. سؤال یک اشارهگر است که شخص را به ماهیت واقعی خود هدایت میکند. شخصی که سؤالات را میپرسد باید به فرد اجازه دهد به اندازهای که برای پاسخگویی نیاز دارد زمان بگذارد و سپس هر آنچه را که پاسخدهنده میگوید با یک سؤال مرتبط دیگر پیگیری کند.
اگر کسی پاسخی ندارد یا نمیتواند پاسخ بدهد، میتواند به سادگی بگوید “بعدی” و سپس سوالکننده سوال جدیدی را مطرح کند. در حالت ایدهآل، سوالات عمیقتر و عمیقتر و درنهایت به خود منبع آگاهی اشاره میکنند.
سوالات مدیتیشن خودکاوی
- من کی هستم؟ من چی هستم؟ من کجا هستم؟ من کیم؟ اگر من بیشتر از این هستم، پس کی هستم یا چی هستم؟ در حال حاضر، در این لحظه، کی یا چی حضور دارد؟ اگر بیشتر از این هستم، کی هستم یا چی هستم؟ به تکرار ادامه دهید.
- چه کسی یا چه چیزی آن فکر، احساس، وسعت و غیره را تجربه میکند؟ چه کسی یا چه چیزی آن حس را تجربه میکند؟ چه کسی یا چه چیزی میبیند؟ چه کسی یا چه چیزی میشنود؟ چه کسی یا چه چیزی متوجه این موضوع شده است؟
- این من کیست یا چیست؟ (اگر پاسخ این است که «من» این حس را تجربه میکنم…)
- من در حال حاضر از چه چیزی آگاه هستم؟ شما ممکن است با عبارت «من» پاسخ دهید و چیزی را که از آن آگاه هستید بیان کنید: «من از x آگاهم. من از y آگاهم.» «من» آگاه کیست یا چیست؟ (مکث) آیا منی هست که آگاه باشد؟
- همانطور که توضیح داده شد، جایگزین “من” با “آگاهی” را در پاسخهای خود آزمایش کنید. مثال: “آگاهی آواز پرنده را میشود.” “آگاهی، به گیاه توجه میکند.” “آگاهی روی صندلی نشسته است.”
- به آن چیزی که مورد توجه قرار میگیرد، توجه کنید (چه چیزی آگاه است؟ چه چیزی تجربه میشود؟ آن چیست؟ چه شکلی است؟)
- آیا در حال حاضر آگاه هستید؟ این حالت چه شکلی است؟
- چه کسی یا چه چیزی آگاه است؟ آیا میتوانید آنچه را که آگاه است پیدا کنید؟ در کجا قرار دارد؟ چه کسی یا چه چیزی آگاهی را تجربه میکند؟ (پاسخ: من، نام شما) (نام شما) کجاست؟ آیا آگاهی در شماست یا در آگاهی هستید؟ آیا میتوانید خود را در آگاهی پیدا کنید؟
- آیا میتوانید مرزی بین خود و آگاهی پیدا کنید؟ (نام شما) کجا متوقف میشود و آگاهی از کجا شروع میشود؟
- منبع آگاهی چیست؟ برای کشف منبع آگاهی، به گیاه یا چیز دیگری در محیط خود توجه کنید. حالا توجه کنید که از کجا متوجه شدید. منبع توجه را از کجا متوجه میشوید؟ پس از کجا متوجه این توجه شدید؟
- در حال حاضر به جز فکر، احساس، فضا و غیره چه چیز دیگری در اینجا وجود دارد؟ چه چیزی مقدم بر آن است؟
- در این لحظه، چه چیزی این کلمات را میگوید؟
- چه چیزی گوش میدهد؟ چه چیزی میبیند؟ چه چیزی حس میکند؟ چه چیزی فکر میکند؟
- چه چیزی میداند که …؟
- در حال حاضر چه چیز دیگری را تجربه میکنید؟
- مرز بین x و y کجاست؟ به عنوان مثال، بین یک فکر و فضایی که در آن رخ میدهد، یا بین کلمات و فضایی که در آن ظاهر میشوند، یا بین حس خود و سکوت؟
۱۱ نقل قول از خودکاوی برای مدیتیشن
کاوش ما در مورد خودکاوی بدون به اشتراک گذاشتن دیدگاههای بیشتر در مورد این عمل عمیق و ثمرات یا برکاتی که میتوان در نتیجه آن برداشت کرد، ناقص است.
در اینجا یازده نقل قول در مورد خودکاوی برای تأمل یا تعمق از مربیان معنوی مختلف آمده است:
روش خودکاوی این است که ذهن بیرون را به منبع خود یعنی قلب بازگرداند و آن را همیشه در آنجا ثابت کند و از ظهور «من» خالی جلوگیری کند.
– سری رامانا ماهارشی
کسی که عاقلانه راه مستقیم خودکاوی را انتخاب کرده است هرگز گمراه نخواهد شد؛ زیرا مانند خورشید روشن و شفاف، خویش مستقیماً خود را برای کسی که به سمت آن میچرخد نشان میدهد.
– سری رامانا ماهارشی
رامانا مارشی با گفتن «این مسیر مستقیم برای همه است» اشاره میکند که هر کس، هر چقدر هم که ذهنش ضعیف باشد، میتواند از طریق این مسیر، آن قدرت ذهنی واقعی را که برای ماندن در منبع لازم است، به دست آورد.
– سری سادو اوم
انسان باید به ماهیت ذاتی خود به عنوان آگاهی ناب پی ببرد. بنابراین انسان به رهایی میرسد.
– یوگا واسیتا
من آزادم، بیجسمم، بیجنسیت و فناناپذیرم. من در آرامش هستم؛ من بینهایت، بیعیب و ابدی هستم.
– سری سانکارا
آن چیزی که در درون هر چیزی ساکن است، چیزی که خودآگاهی از طریق آن آگاه میشود، چیزی که در هر چیز به عنوان ماهیت فردی آن وجود دارد، «من» واقعی است که به عنوان آگاهی ناب میدرخشد.
– سری موروگانار
مراقبه نکن – باش!
فکر نکن که هستی – باش!
به بودن فکر نکن – تو هستی!
– سری رامانا ماهارشی
آگاهی پیوسته و تزلزلناپذیر است. شفاف، ساکت، آرام، هوشیار و نترس، بدون میل و ترس است. به عنوان وجود واقعی خود در مورد آن مراقبه کنید.
– سری نیسارگادتا ماهاراج
ذهن باید بیاموزد که فراتر از ذهن متحرک، زمینه آگاهی وجود دارد که تغییر نمیکند. ذهن باید خود واقعی را بشناسد و به آن احترام بگذارد و از پوشاندن آن دست بردارد.
– سری نیسارگادتا ماهاراج
ذهن با سفرهای طولانی به مکانهای دور بهبود نمییابد. در عوض یک زیارت داخلی انجام دهید. ذهن را به سرچشمهاش برگردانید و در آبهای آرامشبخش خود فرو ببرید. اگر یک بار به این زیارت بروید، دیگر نیازی به جستجوی خوشبختی یا آرامش در جای دیگری ندارید.
– سری آنامالای سوامی
خودآگاهی فرآیند و هدف نیز هست. “من هستم” هدف و واقعیت نهایی است. حفظ آن با تلاش، خودکاوی است. زمانی که خودانگیخته و طبیعی باشد، تحقق مییابد.
– سری رامانا ماهارشی
کلمات پایانی
خودکاوی شاید یکی از مستقیمترین راههای در دسترس به سوی خودشناسی و بیداری معنوی باشد. مدیتیشن سادهای که ما را به ژرفای وجود خود میبرد و دستمان را در دست آگاهی ناب درونمان میگذارد.
امیدوارم این مقاله به شما کمک کرده باشد تا اهمیت خودکاوی را درک کرده و تمرین آن را در برنامه روزانه خود قرار دهید. هر سوالی داشتید، حتماً در بخش نظرات مطرح کنید.
- منبع: lonerwolf.com و endless-satsang.com به همراه اصلاح و تکمیل توسط حیات صلح
- لطفا با نظرات و سوالاتتان در بخش نظرات، همراه ما باشید.
- با اشتراکگذاری این مطلب در گسترش صلح درون سهیم باشید.