0
کتاب سرگذشت یک یوگی

کتاب سرگذشت یک یوگی

پاراهامسا یوگاناندا

نویسنده: پاراهامسا یوگاناندا

معرفی کتاب

برخی کتاب‌ها، مفاهیمی را به شما آموزش می‌دهند که دنیای شما را عوض می‌کند. برخی دیگر، سرنخ‌هایی از کلمات و افکار را در وجود شما می‌کارند و مسیرهای تازه‌ای برای آینده شما می‌سازند. کتاب‌های دیگری هستند که دنیایی را به تصویر می‌کشند که از وجودشان بی‌خبر بودیم و پنجره‌های ذهن و روحمان را به روی بی‌کران باز می‌کنند. کتاب “سرگذشت یک یوگی”، هر سه تجربه را به شما هدیه می‌دهد…

سرگذشت یک یوگی، زندگینامه خودنوشت عارف هندی است که این کتاب و انبوهی از اقدامات عملی و اصلاحی جاودان، میراث طلایی اوست.

این کتاب، جز ۱۰۰ کتاب برتر معنوی جهان دسته‌بندی شده و برای هر فردی، افق‌های زیادی را در خود پنهان کرده است. با اینکه متن کتاب بسیار ساده و مشابه اکثر زندگینامه‌ها، داستانی و خواندنی است، نویسنده تلاش کرده به اصطلاح امروزی “صفر تا صد” مسیر یک یوگی حقیقی، آنچه با آن مواجه می‌شود، تجربه‌های درونی و بیرونی و ناگفته‌هایی از کرامات اساتید خود را به نسل‌های آینده بشر هدیه کند.

با اینکه در کتاب، جملات حکیمانه، قصار و گوهربار زیادی از زبان خود نویسنده یا اساتید او نوشته شده است، صرف بیان داستان زندگی نویسنده، زندگی شخصیت‌های معنوی هم‌دوره، اتفاقات و … هم با اینکه سیری داستانی و روایی دارند، اما مملو از آموزش‌ها و بینش‌های منحصر به فردی هستند که در کمتر کتابی به چشم می‌خورد.

سرگذشت یک یوگی، تمایز بسیار مهمی با اکثر کتابهای معنوی دارد که آن، حقیقی بودن تجربه‌های معنوی نویسنده و رخداد آنها در زندگی روزمره می‌باشد. اینکه بدانیم تا صد سال قبل، چه شخصیت‌های عرفانی و مقدسی در این جهان با تواضع و عشق زندگی می‌کردند، اندیشه‌های ما را نسبت به نوع بشر یا مفاهیم عرفانی و معنوی تغییر می‌دهد.


مترجم کتاب در یادداشتی کوتاه در ابتدای کتاب نوشته که واژه یوگا برخلاف تصور عام، یک رشته حرکات جسمانی نیست و از ریشه سانسکریت یوج/Yuj به معنای “پیوستن” و “اتحاد” و “اتصال” است. با تکیه بر این نکته، سرگذشت یک یوگی، سرگذشت فردی‌ست که به وصال و اتحاد با هستی رسیده است. به همین دلیل پس از مرگش و گذشت ۲۰ روز از آن، هیچگونه فساد و تغییر و بوی نامطبوعی در کالبد جسمانی او به چشم نمی‌خورد تا حتی مرگ او هم نشانه و تلنگری باشد برای کسانی که از موهبت یگانگی با خالق هستی غافل‌اند یا از آن چشم‌پوشی می‌کنند…

فهرست

یادداشت مترجم

زندگی و مرگ یک یوگی

فصل اول: پدر و مادر و نخستین سال‌های زندگیم

فصل دوم: مرگ مادر و طلسم عارفانه

فصل سوم : قدیسی با دو جسم

فصل چهارم: گریز نافرجامم به هیمالیا

فصل پنجم: قدیس عطرآگین

فصل ششم: سوامی ببر آسا

فصل هفتم: قدیس پرنده

فصل هشتم: عالیجناب جاگادیش چاندرابوس دانشمند بزرگ هند

فصل نهم: سرسپرده مسرور و رویای کیهانی او

فصل دهم: دیدار استادم شری یوکتشوار

فصل یازدهم: دو پسرک بی پول در برینداوان

فصل دوازدهم: سال‌هایی که در معبد استادم گذشت: بخش اول

فصل دوازدهم: سال‌هایی که در معبد استادم گذشت: بخش دوم

فصل سیزدهم: قدیس همیشه بیدار

فصل چهاردهم: تجربه آگاهی کیهانی

فصل پانزدهم: ربودن گل کلم

فصل شانزدهم: فریفتن ستارگان

فصل هفدهم: ساشی و سه یاقوت کبود

فصل هجدهم: افضل معجزه‌گر

فصل نوزدهم: استاد در برابرم ظاهر می‌شود

فصل بیستم: به کشمیر نمی‌رویم

فصل بیست و یکم: به کشمیر می‌رویم

فصل بیست و دوم: دل تندیس سنگی

فصل بیست و سوم: دانشنامه‌ام را گرفتم

فصل بیست و چهارم: به نظام رهبانیت پیوستم

فصل بیست و پنجم: برادر آنانتا و خواهر نالینی

فصل بیست و ششم: علم کریا یوگا

فصل بیست و هفتم: تاسیس مدرسه یوگا در رانچی

فصل بیست و هشتم: نوزایی کاشی

فصل بیست و نهم: رابیندرانات تاگور و من

فصل سی‌ام: قانون معجزات

فصل سی و یکم: گفت و شنود با مادر مقدس

فصل سی و دوم: رامای جان باخته به حیات باز می‌گردد

فصل سی و سوم: باباجی

فصل سی و چهارم: تجلی قصری در هیمالیا

فصل سی و پنجم: زندگی راهبانه لاهیری ماهاسایا

فصل سی و ششم: توجه باباجی به غرب

فصل سی و هفتم: به آمریکا میروم

فصل سی و هشتم: قدیسی در باغ گل سرخ

فصل سی و نهم: قدیسه کاتولیک با زخم‌های مسیح

فصل چهلم: بازگشتم به هند

فصل چهل و یکم: چکامه‌ای در جنوب هند

فصل چهل و دوم: آخرین روزها در کنار استادم

فصل چهل و سوم: رستاخیز شری یوکتشوار

فصل چهل و چهارم: همراه با ماهاتما گاندی در واردها

فصل چهل و پنجم: مادر شادان بنگالی

فصل چهل و ششم: عارفه‌ای که هیچ‌گاه لب به غذا نمی‌زند

فصل چهل و هفتم: به غرب باز می‌گردم

فصل چهل و هشتم: معبدی در کالیفرنیا

فصل چهل و نهم: سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۱‌

خرید و دانلود

چکیده کتاب

-چرا باید به منفعتی مادی بالید؟ کسی که هدفش توازن ذهن است، از سود و زیان نه خندان می‌شود و نه گریان. او می‌داند که انسان با دست خالی به این دنیا می‌آید و با دست خالی از این دنیا می‌رود.

-مادامی که آدمی خود را از هر چه دوگانگی نرهانده است، نمی‌تواند حقیقتی جاودان را دریابد. ذهن انسان که صدها سال در معرض آلودگی قرار گرفته، به اوهام بیشمار این دنیا آغشته است. اگر آدمی نخست با دشمنان درون بستیزد، کشمکش‌های میدان رزم را ناچیز می‌شمارد.

-بی‌خرد است انسانی که آرمانهایش را مدفون کند و تسلیم سرنوشت عام شود.

-هرگز فکر نکن که از نیروی غذا زنده‌ای نه از قدرت خدا. آن قدرتی که خوراک و اشتها و گرسنگی را آفریده، حتماً مراقب زنده ماندن بنده‌اش خواهد بود. تصور نکن برنج یا پول یا انسان‌ها تو را زنده نگاه می‌دارند. اگر خدا جان تو رو بگیرد، کدام یک از آنها می‌تواند به دادت برسد؟ آنها فقط وسیله‌ای در دست خدا هستند. آیا از مهارت توست که غذا در معده‌ات هضم می‌شود؟ شمشیر تشخیص را به دستت بگیر موکوندا! زنجیرها را پاره کن و یگانه علت غایی را دریاب.

-انسانی که به حق پیوسته مادامی که مجوز درونی نستانده باشد به هیج کرامتی دست نمی‌یازد. آفریدگار دوست ندارد اسرار آفرینش او بی‌قاعده آشکار گردد. اگرچه همه جهانیان از حق مسلم اراده آزاد برخوردارند، قدیس به سوی این آزادی دست دراز نمی‌کند.

-هنگامی که انسان دیگر فرزند بی‌هدف خدا نیست و از جهانی که سراسر چون حباب یک توهم بی‌اساس است دست می‌کشد، قلمروهای جاودانش را به میراث می‌برد. اگر انسان نیاز به گریز دارد، آیا بهتر نیست بجای گریز به قفس تنگ فردیت خود، به آغوش بیکران دانای کل بگریزد؟

-لاهیری ماهاسایا به نوع بشر مژده داده است که وصل الهی از طریق کوشش و همت فرد میسر است. تلاشی که نه به باورهای انسان بستگی دارد نه به قسمت و سرنوشت.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *